گفتمان برون دینی • Re: او خواهد آمد

ساخت وبلاگ
با سلام و آرزوی توفیق و قبولی طاعات

عنایت حضرت مهدی علیه السلام به یک جوان اهل سنت

سعیدچندانی متولد 1360، در استان سیستان و بلوچستان، منطقه سنی نشین، که مذهب او نیز سنّی حنفی بود.

اودر سن حدود 12 - 13 سالگی، چند ماهی در حوزه اهل سنت، طلبه بود. و در کنار طلبگی در یک کارواش مشغول به کار بود. یک روز در کارواش برای او اتفاقی می افتد، و لگن او آسیب شدیدی می بیند. بعد از مدتی او را به بیمارستان می برند برای عمل جراحی. ولی متوجه میشوند که یک غدّه ی بدخیمی در بدن او وجود دارد. سپس او را به تهران اعزام میکنند. ولی دکترهای تهران هم او را جواب کردند. و هیچ امیدی به زنده بودن او نبود.
مادربزرگوارش با حالتی مادرانه و متضرّعانه رو به درگاه خداوند متعال می آورند؛ وخواستار شفا یافتن فرزندشان  میشوند.شبی در خواب مشاهده میکنند که شخص بزرگواری تشریف می آورند و می فرمایند: «پسرتو ببرپیش پسرم تو قم». مادرش بعد از بیداری پرس و جو میکند که آیا زیارتگاهی در قم داریم؟ میگویند: بله. حرم حضرت معصومه (س). مادرش میگوید: خانم نه. آقا. جواب میدهند:نه کسی نیست. (در ذهن مخاطبان چنین چیزی بود که مادرش حتما دنبال مقبره ای می گرددکه کسی آنجا دفن شده است.) مادر بزرگوار سعید، وارد نمازخانه می شود. مشغول عبادت بود که خانمی از پشت سر تشریف می آورند و فقط می فرمایند:«جمکران»و سپس می روند. مادرش متوجه میشود که جمکران دوای درد سعید است.

به سرعت می رود بالا و به دکتر می گوید: « آقای دکتر؛ اگه جمکران قرصه، به من بده.اگه شربته، به من بده. اگه دارویی، پوشیدنی ای، نوشیدنی ای هست، به من بده... »

...به هر حال ایشان را راهنمایی میکنند به مسجد مقدّس جمکران. وقتی به قم رسیدند،مادر سعید، رو به حضرت معصومه (س) میکند و می گوید که: « خانم جان؛ سعید جان مریضه. بی حاله. من میرم و شفای سعید جان رو میگیرم و میام. »

وقتی به مسجد میرسند، در اتاقی ساکن میشوند.... ... ...

شب شهادت حضرت زهرا (س) بود. دو نفر وارد اتاق می شوند و در کنار سعید قرار می گیرند.
سعید خودش تعریف می کرد: « خوابيدم.بين خواب و بيداري دو نفر اومدن توي اتاقم. يه خانوم و يه آقا. با هم عربي حرف ميزدن. من به اونا اعتنايي نكردم. آقا كنارم نشست و سلام كرد. پتو رو از روي سرم ورداشتم و از روي اجبار جواب دادم. آقا به نظرم آشنا اومد. خانومه، روبند و چادرسياه داشت. چند دقيقه اي با هم صحبت كرديم راجع به يه موضوعي و با زبان عربي درصورتي كه من عربي اصلا بلد نيستم ولي زبانشان را مي فهميدم.اون خانومه خودشو معرفي كرد و گفت: فاطمه زهراست (سلام الله علیها). و گفت كه چون مادرت خيلي گريه و التماس ميكنه، من سفارش شما رو به فرزندم مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) كردم».
بادستی که امام زمان (عج) بر بدن سعید میکشند، او شفا پیدا میکند و دیگر هیچ یک ازعلائم بیماری در او وجود ندارد...

مستند این واقعه را می تونید خودتون بدون پیش داوری ببینید:

http://www.aparat.com/v/BFwke/%D9%85%D8 ... 8%B3%D8%B7

اللهم عجل لولیک الفرج

هميشه حق را بپذير حتي اگر برايت تلخ باشد.

کوکا سالار ایران...
ما را در سایت کوکا سالار ایران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایمان اصلاحی بازدید : 363 تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1396 ساعت: 16:51

خبرنامه